"کیم سان ها، یون جو وون و کانگ هاه جون، گرچه از نظر خون و نسبتی به هم مربوط نیستند، اما پیوند عمیقی با هم دارند. این سه نفر دوران نوجوانیشان را در کنار هم گذراندند؛ جایی که پدر جو وون و پدر سان ها به عنوان پدرخواندهها، از آنها مراقبت کردند و تلاش کردند تا پس از گذراندن دوران سختی، کودکی شاد برایشان بسازند. اما وقتی بزرگ شدند، سان ها و هاه جون به دنبال خانواده اصلی خود رفتند و جو وون را تنها گذاشتند. ده سال بعد، این پنج نفر دوباره دور هم جمع میشوند، اما همه چیز مثل قبل نیست. جو وون هنوز از اینکه سان ها و هاه جون او را رها کردند، ناراحت است. از طرف دیگر، سان ها و هاه جون هم احساسات پیچیدهای دارند؛ آنها هم به جو وون علاقهمند شدهاند و هم با مشکلات خانواده اصلی خود دست و پنجه نرم میکنند. آیا این سه دوست قدیمی میتوانند این احساسات پیچیده را حل کنند و به رابطه دوستانه خود ادامه دهند؟ آیا ممکن است بین آنها رابطهای عاشقانه شکل بگیرد؟