ژانر‌ها: معمایی

در آسایشگاهی دورافتاده، قاضی بازنشسته‌ای که پس از سکته در بند جسمش گرفتار شده، متوجه حضور پیرمردی روانی می‌شود که با یک عروسک کودکان، ساکنان را شکنجه می‌دهد. حالا او باید راهی برای متوقف کردن این بازی مرگبار پیدا کند، پیش از آنکه دیر شود.

یه دانشمند نابغه بعد از یه تصادف وحشتناک توی ماشینش گیر می‌افته. تنها و گرفتار، برای زنده موندن می‌جنگه، در حالی که راه نجات دنیا از یه بیماری همه‌گیر مرگبار، فقط توی دستای اونه.

یک وکیل سرسخت و جدی که غرق دنیای کسب‌وکار شده، مجبور می‌شود بعد از سال‌ها دوری با خواهرش دوباره ارتباط برقرار کند. ماجرا از جایی جدی می‌شود که یکی از پرونده‌هایش، رازهایی قدیمی را زنده می‌کند—سوال‌هایی که بعد از بیست سال هنوز هم درباره مرگ مرموز مادرشان بی‌پاسخ مانده‌اند...

مارلی، وکیل کارکشته، وقتی تصمیم می‌گیره راز تیراندازی به همسر بهترین دوستش، فِلا، رو کشف کنه، وارد بازی خطرناکی می‌شه. با کمک دوست‌پسرش، یه کارآگاه خصوصی، قدم به دنیایی پر از فریب و خیانت می‌ذاره، جایی که هر سرنخ از قبلی پیچیده‌تره.

سو-هیون بعد از خرید یه ماشین لباسشویی دست دوم، فروشنده رو به کلاهبرداری متهم می‌کنه، غافل از اینکه اون یه قاتل زنجیره‌ایه! حالا که نقشه‌هاش به هم ریخته، سو-هیون تبدیل به هدف بعدیش می‌شه و کابوس وحشتناکی براش رقم می‌خوره...

یک کشیش و یک کارآگاه، هر دو اسیر باورهایشان، در تعقیب پرونده‌ای مرموز هستند. کشیش پس از یک مکاشفه‌ی الهی، چهره‌ی رباینده‌ی پسرش را می‌بیند و حالا چیزی جز انتقام در سر ندارد. در این بازی خطرناک، او و کارآگاه قدم به قدم به حقیقت نزدیک‌تر می‌شوند، اما آیا عدالت پیروز خواهد شد یا تاریکی آن‌ها را خواهد بلعید؟

دو کشیش باید دریابند که آیا یک دختر جوان برای نجات جان خود توسط یک روح شیطانی یا مولستر انسانی مورد حمله قرار گرفته است.

پسرکی به نام هی-جون (مون وو-جین) گرفتار روحی شیطانی می‌شود و درد او اطرافیانش را در وحشت فرو می‌برد. نون یونیا (سونگ هه-کیو) بی‌وقفه برای نجات او می‌جنگد، در حالی که نون میکائلا به کمکش می‌آید، کشیش پاول تلاش می‌کند با پزشکی او را درمان کند، و کشیش اندرو با یک جن‌گیری مرگبار به مصاف تاریکی می‌رود.

در قلب ریاض، جایی که ناامیدی و امید به هم گره می‌خورن، فهد القدعانی با ذهنی شکننده برای نجات پدر بیمارش، توی یه بازی مرگ‌وزندگی قدم می‌ذاره. هر لحظه که می‌گذره، سایه‌های تاریکی بیشتر دورش حلقه می‌زنن، اما عشق به پدر، تنها نوریه که راهو نشونش می‌ده.

پس از آزادی از زندان به‌خاطر جنایتی خشونت‌آمیز، «روث اسلیتر» وارد جامعه‌ای می‌شود که گذشته‌اش را نمی‌بخشد. تنها امید او برای رستگاری یافتن خواهر کوچک‌ترش است که مجبور شد او را ترک کند.